امشب ای شمع گر از دیده رود اشک رواست |
|
که شب ماتم جانسوز ولی نعمت ماست |
|
امشب ای شمع چو من اشک بیفشان و بسوز |
|
خاصه بر حال امامی که غریب الغرباست |
|
شمع بر حال پریشان غریبی گرید |
|
که گدازان جگرش از شرر زهر جفاست |
|
ای «اباصلت» در خانه به بیگانه ببند |
|
که «جواد» از ره دور آید و مهمان رضاست |
|
گو به «معصومه» به بالین برادر بشتاب |
|
که «رضا» دستخوش محنت و اندوه و بلاست |
|
جامه ی سوگ بپوشیم که ایّام غم است |
|
اشک ماتم بفشانیم که شب های عزاست |
|
یک طرف رحلت پیغمبر پاکیزه گهر |
|
پیشوایی که از او پایه ی توحید به پاست |
|
یک طرف زهر ستم بر دل پر خون حسن |
|
آتشی زد که ز آه دل او تیره فضاست |
|
قبر ویران «حسن» شاهد مظلومی اوست |
|
گر که بر غربت او خون رود از دیده رواست |
|
این رضا کیست که دل ها همه خوشنود از اوست |
|
این رضا کیست که بر درد دل خلق دو است |
|
بحر امواج فضایل که روان از لب اوست |
|
چشمه هایی که روان بخش تر از آب بقاست |
|
ای ضعیفی که تو را پشت و پناهی شود |
|
شو پناهنده به شاهی که معین الضّعفاست |
|
ساکن کوی رضا باش که این ابر کرم |
|
سایه ی رحمت او بر سر سلطان و گداست |
|
دامن ضامن آهو مده از دست که او |
|
دوست را ضامن و فریادرس روز جزاست |
|
سخن سوختگان سوزی و حالی دارد |
|
لیک سوزنده تر از هر سخنی شعر «رسا» ست |
قاسم رسا
کلمات کلیدی: